به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب
می دواند ریشه در دل از رگ تلخی شراب
می نماید حسن شوخ از پرده شرم و حیا
برق را از تیغ بازی کی شود مانع سحاب
نشأه آن لعل میگون ز آبداری شد زیاد
گر چه می سازد می پر زور را کم زور، آب
حسن عالمسوز را پروای اشک گرم نیست
شعله ور می گردد اخگر بیش از اشک کباب
زلف را وا کرد از سر، حسن روزافزون او
سایه را کوتاه سازد در بلندی آفتاب
دیدن خورشید تابان گر چه (آب) آرد به چشم
دیده خورشید را روی تو می سازد پر آب
زان سراپا چشم گردیده است آن زلف رسا
تا ازان موی کمر تعلیم گیرد پیچ و تاب
می به چشم مست او شد سرمه شرم و حیا
خون اگر در ناف آهوی ختن شد مشک ناب
ناگوار از صحبت نیکان گوارا می شود
عیب تلخی را ز خلق خوش هنر سازد گلاب
از چه رو صائب ز روی آتشین او نسوخت؟
نیست گر بال سمندر تار و پود آن نقاب
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.