صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۸۶۲: حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب می دواند ریشه در دل از رگ تلخی شراب می نماید حسن شوخ از پرده شرم و حیا برق را از تیغ بازی کی شود مانع سحاب نشأه آن لعل میگون ز آبداری شد زیاد گر چه می سازد می پر زور را کم زور، آب حسن عالمسوز را پروای اشک گرم نیست شعله ور می گردد اخگر بیش از اشک کباب زلف را وا کرد از سر، حسن روزافزون او سایه را کوتاه سازد در بلندی آفتاب دیدن خورشید تابان گر چه (آب) آرد به چشم دیده خورشید را روی تو می سازد پر آب زان سراپا چشم گردیده است آن زلف رسا تا ازان موی کمر تعلیم گیرد پیچ و تاب می به چشم مست او شد سرمه شرم و حیا خون اگر در ناف آهوی ختن شد مشک ناب ناگوار از صحبت نیکان گوارا می شود عیب تلخی را ز خلق خوش هنر سازد گلاب از چه رو صائب ز روی آتشین او نسوخت؟ نیست گر بال سمندر تار و پود آن نقاب صائب تبریزی