کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از بیخودی نمانده است پروای جسم، جان را

    مستی ز یاد بلبل برده است آشیان را

    از خویش رفتگان را حاجت به راهبر نیست

    یک منزل است دریا سیل سبک عنان را

    هر کس ز کوی او رفت دل را گذاشت بر جای

    مرغان بجا گذارند در باغ آشیان را

    حسن غیور را نیست پروای تلخکامان

    از خون خویش فرهاد شیرین کند دهان را

    از حسن های محجوب داغند خیره چشمان

    طفلان فتاده خواهند دیوار گلستان را

    از آب روی یوسف خاک مراد گردید

    گردی که بر جبین بود از راه کاروان را

    مستغرق فنا را از نیستی خطر نیست

    کشتی درست باشد دریای بیکران را

    از تیر آه مظلوم ظالم امان نیابد

    پیش از نشانه خیزد از دل فغان کمان را

    نخلی که از ثمر نیست جز سنگ در کنارش

    باد مراد داند دمسردی خزان را

    از ناقصان خموشی عرض کمال باشد

    نتوان به تخته کردن برچیدن این دکان را

    بی داغ عشق صائب روشن نمی شود دل

    خورشید می فروزد رخسار آسمان را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha