صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۸۳۵: از بیخودی نمانده است پروای جسم، جان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از بیخودی نمانده است پروای جسم، جان را مستی ز یاد بلبل برده است آشیان را از خویش رفتگان را حاجت به راهبر نیست یک منزل است دریا سیل سبک عنان را هر کس ز کوی او رفت دل را گذاشت بر جای مرغان بجا گذارند در باغ آشیان را حسن غیور را نیست پروای تلخکامان از خون خویش فرهاد شیرین کند دهان را از حسن های محجوب داغند خیره چشمان طفلان فتاده خواهند دیوار گلستان را از آب روی یوسف خاک مراد گردید گردی که بر جبین بود از راه کاروان را مستغرق فنا را از نیستی خطر نیست کشتی درست باشد دریای بیکران را از تیر آه مظلوم ظالم امان نیابد پیش از نشانه خیزد از دل فغان کمان را نخلی که از ثمر نیست جز سنگ در کنارش باد مراد داند دمسردی خزان را از ناقصان خموشی عرض کمال باشد نتوان به تخته کردن برچیدن این دکان را بی داغ عشق صائب روشن نمی شود دل خورشید می فروزد رخسار آسمان را صائب تبریزی