به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
دست فلک کبود شد از گوشمال ما
شوخی ز سر نهشت دل خردسال ما
چندین هزار جامه بدل کرد روزگار
غفلت نگر که رنگ نگرداند حال ما
با آن که آفتاب قیامت بلند شد
بیرون نداد نم، عرق انفعال ما
چون آفتاب سرکشی ما زیاده شد
چندان که بیش داد فلک خاکمال ما
عمر آنچنان گذشت که رو باز پس نکرد
دنبال خود ندید ز وحشت غزال ما
افکند روزگار به یکبار صد کمند
از شش جهت به گردن وحشی غزال ما
از سیلی خزان که ز رخ رنگ می برد
نگذاشت باد سرکشی از سر نهال ما
خال شب از صحیفه ایام محو شد
از شبروی به تنگ نیامد خیال ما
صائب هزار حیف که در مزرع جهان
شد صرف شوره زار معاصی، زلال ما
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.