به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
چه غم از کشتن عشاق فگارست ترا؟
که می بی غمی از خون شکارست ترا
دیده اشک فشان ابر بهارست ترا
جگر سوختگان مشک تتارست ترا
کوه تمکین ترا خنده کبک است فغان
تو و از کشتن عشاق ندامت، هیهات
خون این بی گنهان آب خمارست ترا
با تو ای سرو روان، آه اسیران چه کند؟
نفس سرد خزان باد بهارست ترا
دل صد پاره به چشم تو کجا می آید؟
خرمن گل به نظر پشته خارست ترا
خونبهایی است که بهتر ز هزاران جان است
دست و پایی که ز خونم به نگارست ترا
بحر و کان در نظرت چشم ترست و لب خشک
اشک و آه دگران در چه شمارست ترا؟
به کدام آینه تسخیر کنم روی ترا؟
که دل صاف من آیینه تارست ترا
تو به این حسن به مشاطه کجاپردازی؟
که دو صد آینه رو، آینه دارست ترا
گر چه خط گرد برآورد ز معموره حسن
همچنان لنگر تمکین به قرارست ترا
از حجاب تو همان حلقه بیرون درست
زلف هر چند در آغوش و کنارست ترا
داغداران تو از برگ خزان بیشترند
کی غم داغ من ای لاله عذارست ترا؟
کی ز روز و شب صائب خبری هست ترا؟
که ز زلف و رخ خود لیل و نهارست ترا
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.