به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
وادید کرده است به من تلخ، دید را
در رجعت است عادت اعداد، عید را
بر گوش و لب ستم نتوان کرد بیش ازین
مسدود می کنم ره گفت و شنید را
صبح وصال می شمرد قدردان عشق
در راه انتظار تو، چشم سفید را
گلگونه شفق رخ خورشید را بس است
حاجت به شمع نیست مزار شهید را
دست تهی بود سپر سنگ حادثات
دارد بپای، بی ثمری سرو و بید را
در کار سخت جوهر مردان عیان شود
بی قفل، فتح باب نباشد کلید را
خواهی که نشأه تو دوبالا شود ز می
صائب به روی جام ببین ماه عید را
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.