کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا

    بتوان به روی گرم برافروختن مرا

    چون ماهی برشته، به آب حیات وصل

    رغبت شود دو آتشه از سوختن مرا

    از بخیه ستاره شود بیش زخم صبح

    بی حاصل است چاک جگر دوختن مرا

    زان خلوت وصال چه حاصل، که از حجاب

    باید به پشت پای نظردوختن مرا

    بردم ز سعی راه به آن کعبه امید

    شد شمع پیش پای، نفس سوختن مرا

    افغان که روی زرد خود از بیم چشم زخم

    می باید از تپانچه برافروختن مرا

    تا دانه ای ز خرمن هستی بود به جا

    حاشا که دل خنک شود از سوختن مرا

    در مهد چون مسیح زبانم گشاده بود

    نتوان چو طوطیان سخن آموختن مرا

    چون ابر، مشت آبی اگر جمع می کنم

    ریزش بود مراد ز اندوختن مرا

    حرصی که داشتم به شکار پری رخان

    چون باز بیش شد ز نظردوختن مرا

    صائب ز بس فسرده ز وضع جهان شدم

    نتوان به هیچ وجه برافروختن مرا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha