به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
دل نگردید شب وصل تهی از گله ها
طی شد این وادی و هموار نشد آبله ها
اثر از گرمروان نیست، همانا گردید
در دل سنگ نهان آتش این قافله ها
شور من بیش شد از چوب گل و سایه بید
گشت شیرازه دیوانگی این سلسله ها
گفتم از آبله، چشمی بگشاید پایم
پرده خواب شد از غفلت من آبله ها
ندهد سود به بی تابی دل صبر و شکیب
کی ز افشردن پا، کم شود این زلزله ها؟
در رضاجویی حق کوش، نه خشنودی خلق
ترک واجب نتوان کرد به این نافله ها
مرگ چون باد خزان، خلق ورق های درخت
هست چون دوری اوراق ز هم فاصله ها
منزلی نیست درین ره، نفس سوخته است
هر سیاهی که به چشم آید ازین مرحله ها
صائب از فرد روان باش که چون موج سراب
رو به دریای عدم می رود این قافله ها
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.