صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۵۷۳: دل نگردید شب وصل تهی از گله ها
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل نگردید شب وصل تهی از گله ها طی شد این وادی و هموار نشد آبله ها اثر از گرمروان نیست، همانا گردید در دل سنگ نهان آتش این قافله ها شور من بیش شد از چوب گل و سایه بید گشت شیرازه دیوانگی این سلسله ها گفتم از آبله، چشمی بگشاید پایم پرده خواب شد از غفلت من آبله ها ندهد سود به بی تابی دل صبر و شکیب کی ز افشردن پا، کم شود این زلزله ها؟ در رضاجویی حق کوش، نه خشنودی خلق ترک واجب نتوان کرد به این نافله ها مرگ چون باد خزان، خلق ورق های درخت هست چون دوری اوراق ز هم فاصله ها منزلی نیست درین ره، نفس سوخته است هر سیاهی که به چشم آید ازین مرحله ها صائب از فرد روان باش که چون موج سراب رو به دریای عدم می رود این قافله ها صائب تبریزی