کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آسان چسان شود ز وطن دیده ور جدا؟

    کز سنگ خاره گشت به سختی شرر جدا

    رنگین شود ز باده گلرنگ، بی طلب

    دستی که چون سبو نشد از زیر سر جدا

    تا همچو لاله چشم گشودم درین چمن

    هرگز نبود داغ مرا از جگر جدا

    از دل نشد به آب شدن محو، نقش یار

    این سکه از گداز نگردد ز زر جدا

    بحر از گهر غبار یتیمی نمی برد

    ما و تراکه می کند از یکدگر جدا؟

    در قید تن ز خامی خود مانده است دل

    بی پختگی ز شاخ نگردد ثمر جدا

    فرهاد پا به کوه گذارد ز دیدنش

    کوهی که گشته است ترا از کمر جدا

    نتوان گرفت خرده ز ممسک به روی سخت

    گردد ز سنگ اگر چه به آهن شرر جدا

    نتوان ترا جدا ز پدر کرد، ورنه ما

    از شیر کرده ایم مکرر شکر جدا

    رنگی ندارم از لب لعل تو، گر چه من

    کردم به زور جاذبه آب از گهر جدا

    آتش کند تمیز ز هم نقد و قلب را

    اخلاق خوب و زشت شود در سفر جدا

    در پرده حجاب بود از وصال شمع

    پروانه تا نمی شود از بال و پر جدا

    صائب ز تیغ مرگ نلرزد به خویشتن

    آزاده ای که گشت ز خود پیشتر جدا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha