صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۶۷۶: آسان چسان شود ز وطن دیده ور جدا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آسان چسان شود ز وطن دیده ور جدا؟ کز سنگ خاره گشت به سختی شرر جدا رنگین شود ز باده گلرنگ، بی طلب دستی که چون سبو نشد از زیر سر جدا تا همچو لاله چشم گشودم درین چمن هرگز نبود داغ مرا از جگر جدا از دل نشد به آب شدن محو، نقش یار این سکه از گداز نگردد ز زر جدا بحر از گهر غبار یتیمی نمی برد ما و تراکه می کند از یکدگر جدا؟ در قید تن ز خامی خود مانده است دل بی پختگی ز شاخ نگردد ثمر جدا فرهاد پا به کوه گذارد ز دیدنش کوهی که گشته است ترا از کمر جدا نتوان گرفت خرده ز ممسک به روی سخت گردد ز سنگ اگر چه به آهن شرر جدا نتوان ترا جدا ز پدر کرد، ورنه ما از شیر کرده ایم مکرر شکر جدا رنگی ندارم از لب لعل تو، گر چه من کردم به زور جاذبه آب از گهر جدا آتش کند تمیز ز هم نقد و قلب را اخلاق خوب و زشت شود در سفر جدا در پرده حجاب بود از وصال شمع پروانه تا نمی شود از بال و پر جدا صائب ز تیغ مرگ نلرزد به خویشتن آزاده ای که گشت ز خود پیشتر جدا صائب تبریزی