کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نمی توان ز سخن ساختن خموش مرا

    که چون صدف ز دهان است رزق گوش مرا

    اگر چه صحبت من غم زداست همچو شراب

    به روی تلخ، حریفان کنند نوش مرا

    ز آفتاب بود روشناییم چون لعل

    نمی توان به نفس ساختن خموش مرا

    مرا ز کوی خرابات پای رفتن نیست

    مگر به خانه برد محتسب به دوش مرا

    نکرده بود تماشا هنوز قامت راست

    که شد خرام تو سیلاب عقل و هوش مرا

    چنان ز سردی عالم فسرده دل شده ام

    که روی گرم نمی آورد به جوش مرا

    چنان ز تنگی این بوستان در آزارم

    که صبح عید بود روی گلفروش مرا

    خوشم به صحبت بلبل که می برد صائب

    به سیر عالم دیگر ز هر خروش مرا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha