صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۶۲۳: نمی توان ز سخن ساختن خموش مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمی توان ز سخن ساختن خموش مرا که چون صدف ز دهان است رزق گوش مرا اگر چه صحبت من غم زداست همچو شراب به روی تلخ، حریفان کنند نوش مرا ز آفتاب بود روشناییم چون لعل نمی توان به نفس ساختن خموش مرا مرا ز کوی خرابات پای رفتن نیست مگر به خانه برد محتسب به دوش مرا نکرده بود تماشا هنوز قامت راست که شد خرام تو سیلاب عقل و هوش مرا چنان ز سردی عالم فسرده دل شده ام که روی گرم نمی آورد به جوش مرا چنان ز تنگی این بوستان در آزارم که صبح عید بود روی گلفروش مرا خوشم به صحبت بلبل که می برد صائب به سیر عالم دیگر ز هر خروش مرا صائب تبریزی