کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن که سوز جگر و دیده تر داد مرا

    همچو شمع از تن خود زاد سفر داد مرا

    قطع پیوند ازین سبز چمن مشکل بود

    خجلت بی ثمری برگ سفر داد مرا

    عشق روزی که رسانید مرا خانه به آب

    چشم تر غوطه به دریای گهر داد مرا

    چون به فریاد من آن سرو خرامان نرسید

    زین چه حاصل که چو گل زر به سپر داد مرا؟

    گشت تا رشته من بی گره از همواری

    ره به دل سبحه ز صد راهگذار داد مرا

    چه شکایت کنم از ضعف بصر در پیری؟

    که بصیرت عوض نور بصر داد مرا

    قسمت یوسف بی جرم نشد از اخوان

    گوشمالی که درین عهد هنر داد مرا

    کو دماغی که برآرم ز گریبان سر خویش؟

    من گرفتم که فلک افسر زر داد مرا

    از دل سخت نداده است زمین قارون را

    خاکمالی که درین دور هنر داد مرا

    ریخت هر کس به رهم خار ز خصمی چون برق

    صائب از بی بصری بال دگر داد مرا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha