به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
گل به صد دیده شبنم نگران است او را
لاله از جمله خونین جگران است او را
نیست حاجت به نقاب آن رخ چون آینه را
پرده شرم و حیا آینه دان است او را
چه غم فاخته آن سرو خرامان دارد؟
رفتن دل به نظر آب روان است او را
تیغش از کشتن عشاق کجا کند شود؟
آن که از سختی دل سنگ فسان است او را
می کند خون به دل گوشه نشینان جهان
خال مشکین که در آن کنج دهان است او را
می توان خواند ز پشت لب او بی گفتار
سخنی چند که در زیر زبان است او را
بدن نازک او بس که لطیف افتاده است
خار در پیرهن از رشته جان است او را
دل عاشق مگر از بنده نوازی گیرد
ورنه یوسف به زر قلب گران است او را
نیست ممکن دلش از کشتن ما داغ شود
که شهادتگه ما لاله ستان است او را
می شود رنگ به رنگ آن گل رخسار از شرم
تا که از دور به جرأت نگران است او را؟
کیست با او طرف جنگ تواند گشتن؟
فلک سنگدل از شیشه دلان است او را
می کند خون به دل جوهر تیغ از غیرت
پیچ و تابی که در آن موی میان است او را
از شفق چهره خورشید به خون می شوید
چه غم از دیده خونابه فشان است او را؟
چشمه آب حیات است لب سیرابش
چه خبر از جگر تشنه لبان است او را؟
چشم پوشیده ز ارباب هوس می گذرد
چون شرر چشم به دلسوختگان است او را
از عقیقی است مرا بوسه توقع که سهیل
یکی از جمله خونابه کشان است او را
چون ز صاحب نظران دل نرباید صائب؟
که قدی حلقه رباتر ز سنان است او را
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.