کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عشق سازد ز هوس پاک دل آدم را

    دزد چون شحنه شود امن کند عالم را

    آب جان را چو گهر در گره تن مگذار

    چون گل و لاله به خورشید رسان شبنم را

    در وصالیم و همان خون جگر می نوشیم

    تلخی از دل نبرد قرب حرم زمزم را

    عالم از جای به تعظیم کلامش خیزد

    هر که چون صبح برآرد به تأمل دم را

    رم آهوی حرم پای گرانخواب شود

    چون به دوش افکنی آن زلف خم اندر خم را

    قفس شیر نگشته است نیستان هرگز

    عشق آن نیست که بر هم نزند عالم را

    شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر

    نیست آواز درا قافله شبنم را

    زینت مردم آزاده بود بی برگی

    محضر جود بود دست تهی حاتم را

    چه خبر از دل آواره ما خواهد داشت؟

    مست نازی که ندارد خبر عالم را

    صائب از شعله آه تو، که روشن بادا!

    می توان خواند شب تار خط درهم را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha