به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را
رگ ابری کند شیرازه این جمع پریشان را
دل شوریده را گفتم خرد از عشق باز آرد
ندانستم که پروای معلم نیست طوفان را
چنان شد عام در ایام ما ذوق گرفتاری
که آزادی کند دلگیر اطفال دبستان را
گذشتم از سر دنیای دون، آسوده گردیدم
به سیم قلب از اخوان خریدم ماه کنعان را
نگردد وحشت دل کم به زیب و زینت دنیا
نسازد نقش یوسف دلنشین دیوار زندان را
اسیر عشق چشم از روی قاتل برنمی دارد
ز مردم نیست امید شفاعت صید قربان را
به آهی ریزد از هم تار و پود هستی ظالم
نسیمی می زند بر یکدگر زلف پریشان را
نگردد تنگ خلق عشق از بی تابی عاشق
غباری نیست از ریگ روان در دل بیابان را
ز مشرب آنچه می آید ز صد لشکر نمی آید
به یکرنگی توان تسخیر کردن کافرستان را
علاج سردی ایام را می می کند صائب
خوشا رندی که دارد جمع اسباب زمستان را
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.