صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۴۰۲: ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را رگ ابری کند شیرازه این جمع پریشان را دل شوریده را گفتم خرد از عشق باز آرد ندانستم که پروای معلم نیست طوفان را چنان شد عام در ایام ما ذوق گرفتاری که آزادی کند دلگیر اطفال دبستان را گذشتم از سر دنیای دون، آسوده گردیدم به سیم قلب از اخوان خریدم ماه کنعان را نگردد وحشت دل کم به زیب و زینت دنیا نسازد نقش یوسف دلنشین دیوار زندان را اسیر عشق چشم از روی قاتل برنمی دارد ز مردم نیست امید شفاعت صید قربان را به آهی ریزد از هم تار و پود هستی ظالم نسیمی می زند بر یکدگر زلف پریشان را نگردد تنگ خلق عشق از بی تابی عاشق غباری نیست از ریگ روان در دل بیابان را ز مشرب آنچه می آید ز صد لشکر نمی آید به یکرنگی توان تسخیر کردن کافرستان را علاج سردی ایام را می می کند صائب خوشا رندی که دارد جمع اسباب زمستان را صائب تبریزی