کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    غنچه سان پر گل اگر خواهی دهان خویش را

    پره قفل خموشی کن زبان خویش را

    کاروانگاه حوادث جای خواب امن نیست

    در ره سیل خطر مگشا میان خویش را

    چون شرر بشمر به دامان عدم، آسوده شو

    در گره تا چند داری نقد جان خویش را

    برنمی آیی به زخم آسیای آسمان

    نرم کن زنهار چون مغز استخوان خویش را

    مرگ را بر خود گوارا کن در ایام حیات

    در بهاران بگذران فصل خزان خویش را

    هر سر موی تو از غفلت به راهی می رود

    جمع کن پیش از گذشتن کاروان خویش را

    وحشی فرصت چو تیر از شست بیرون جسته است

    تا تو زه می سازی ای غافل کمان خویش را

    چاه صحرای طلب از نقش پا افزون تر است

    زینهار از کف مده صائب عنان خویش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha