کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه خود را

    فشاندم در غبار خاطر خود دانه خود را

    فروغ شمع ازان گرد سر پروانه می گردد

    که از خاکستر خود ریخت رنگ خانه خود را

    ز بس ترسیده است از چشم شور خاکیان چشمم

    ندارم چشم بینم روزن کاشانه خود را

    همان درد سیه بختی میم را بی صفا دارد

    اگر چون لاله سازم سرنگون پیمانه خود را

    نهان از پرده های چشم می گریم، نه آن شمعم

    که سازم نقل مجلس گریه مستانه خود را

    به کام خضر آب زندگی را تلخ می سازم

    به رغبت بس که می بوسم لب پیمانه خود را

    رم آهوی من انداز اوج لامکان دارد

    به صحرا چون دهم تسکین دل دیوانه خود را؟

    خموشان را محرک بر سر گفتار می آرد

    گره کن زلف تا کوته کنم افسانه خود را

    حریف خضر و رشک آب حیوان نیستم صائب

    ز آب تیغ او پر می کنم پیمانه خود را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha