کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را؟

    که من پوشیده دارم از دل خود آرزویش را

    خبر از حسرت سرشار من زان لب کسی دارد

    که خالی آورد از چشمه حیوان سبویش را

    دلش چون موج می لرزد ز بیم عاقبت دایم

    به دریا متصل هر کس نگردانده است جویش را

    ندیدی نور ایمان را اگر در کفر پوشیده

    تماشا کن به زیر زلف عنبرفام رویش را

    کسی کز چشمه تیغ شهادت تازه شد جانش

    به آب خضر هیهات است تر سازد گلویش را

    ز گوهر چون صدف می شد غنی، بی منت نیسان

    اگر گردآوری می کرد سایل آبرویش را

    جگرگاه زمین شد رفته رفته یوسفستانی

    ز بس بردند زیر خاک، عشاق آرزویش را

    بهار پاکدامن را عبیر پیرهن می شد

    صبا می برد اگر صائب به گلشن خاک کویش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha