صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۸۱: کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را؟ که من پوشیده دارم از دل خود آرزویش را خبر از حسرت سرشار من زان لب کسی دارد که خالی آورد از چشمه حیوان سبویش را دلش چون موج می لرزد ز بیم عاقبت دایم به دریا متصل هر کس نگردانده است جویش را ندیدی نور ایمان را اگر در کفر پوشیده تماشا کن به زیر زلف عنبرفام رویش را کسی کز چشمه تیغ شهادت تازه شد جانش به آب خضر هیهات است تر سازد گلویش را ز گوهر چون صدف می شد غنی، بی منت نیسان اگر گردآوری می کرد سایل آبرویش را جگرگاه زمین شد رفته رفته یوسفستانی ز بس بردند زیر خاک، عشاق آرزویش را بهار پاکدامن را عبیر پیرهن می شد صبا می برد اگر صائب به گلشن خاک کویش را صائب تبریزی