کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چهره ات گل در گریبان می کند آیینه را

    طره ات سنبل به دامان می کند آیینه را

    از سر زانو اگر یک دم گذاری بر زمین

    دل تپیدن سنگباران می کند آیینه را

    طوطی از شرم صفای روی او، از بال و پر

    در لباس زنگ پنهان می کند آیینه را

    در دل و در دیده ما گر نگنجد دور نیست

    عرض حسنش تنگ میدان می کند آیینه را

    جبهه واکرده آن دلبر آیینه رو

    تنگ بر طوطی چو زندان می کند آیینه را

    طوطی ما را کند آیینه گر شیرین زبان

    نطق ما هم شکرستان می کند آیینه را

    کیست تا آراید او را، کز حجاب عارضش

    در بغل مشاطه پنهان می کند آیینه را

    می شود پاک از قبول نقش، لوح ساده اش

    گر چنین روی تو حیران می کند آیینه را

    ساده لوحان زود برگردند از آیین خویش

    آن فرنگی، کافرستان می کند آیینه را

    گر چه از آیینه طوطی می شود صاحب سخن

    طوطی آن خط، سخندان می کند آیینه را

    آفتاب بی زوال عارض او از شکوه

    همچو صبح از سینه چاکان می کند آیینه را

    منت خشک و جبین تلخ آب زندگی

    بر سکندر آب حیوان می کند آیینه را

    می زنم صائب من از شوق لبش بر سینه سنگ

    لعل میگونش بدخشان می کند آیینه را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha