کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را

    که نیل چشم زخم از عنبر ساراست دریا را

    کند مژگان من هرگاه دست از آستین بیرون

    شود گرداب بر کف کاسه دریوزه دریا را

    چه پروا دارد از سنگ ملامت دل چو شد وحشی؟

    که کوه قاف نتواند شکستن بال عنقا را

    مگر آن سرو بالا بر سر من سایه اندازد

    وگرنه سایه بی دست شاخ و برگ، سودا را

    نگردد مانع پرواز جان را تار و پود تن

    نبندد رشته مریم پر و بال مسیحا را

    هوس هر چند گستاخ است، عذرش صورتی دارد

    به یوسف می توان بخشید تقصیر زلیخا را

    کند موج سراب دشت پیما را عنانداری

    هوسناکی که می پیچد به کف دامان دنیا را

    مبین زنهار اسباب تعلق را به چشم کم

    که سوزن لنگر پرواز می گردد مسیحا را

    به اندک التفاتی، نقش پای ناقه لیلی

    به مجنون دامن گل می کند دامان صحرا را

    سیه بختی چه سازد با من حرف آفرین صائب؟

    نگردد سرمه از گفتار مانع چشم گویا را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha