صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۳۰: سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را که نیل چشم زخم از عنبر ساراست دریا را کند مژگان من هرگاه دست از آستین بیرون شود گرداب بر کف کاسه دریوزه دریا را چه پروا دارد از سنگ ملامت دل چو شد وحشی؟ که کوه قاف نتواند شکستن بال عنقا را مگر آن سرو بالا بر سر من سایه اندازد وگرنه سایه بی دست شاخ و برگ، سودا را نگردد مانع پرواز جان را تار و پود تن نبندد رشته مریم پر و بال مسیحا را هوس هر چند گستاخ است، عذرش صورتی دارد به یوسف می توان بخشید تقصیر زلیخا را کند موج سراب دشت پیما را عنانداری هوسناکی که می پیچد به کف دامان دنیا را مبین زنهار اسباب تعلق را به چشم کم که سوزن لنگر پرواز می گردد مسیحا را به اندک التفاتی، نقش پای ناقه لیلی به مجنون دامن گل می کند دامان صحرا را سیه بختی چه سازد با من حرف آفرین صائب؟ نگردد سرمه از گفتار مانع چشم گویا را صائب تبریزی