کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نیست در طالع قدوم میهمان این خانه را

    سیل بردارد مگر از خاک، این ویرانه را

    دست و پا گم کردم از نظاره آن چشم مست

    من که بر سر می کشیدم این نفس میخانه را

    این که کردم خرده جان صرف این بی حاصلان

    می فشاندم در زمین شور کاش این دانه را

    پنجه مشکل گشا هرگز نمی افتد ز کار

    هست در خشکی گشایش بیش، دست شانه را

    شد جهان بر چشم من از رفتن جانان سیاه

    برد با خود میهمان من چراغ خانه را

    بحر را موج خطر مانع نمی گردد ز شور

    می کند ویرانه تر زنجیر این دیوانه را

    آب در استادگی از سرو یابد فیض بیش

    چشم حیران قدر داند جلوه مستانه را

    عاشقان را نیست بر دل، سردی معشوق بار

    شمع کافوری نسازد دل خنک پروانه را

    چوبکاری آتش سوزنده را بال و پرست

    چوب گل سازد دو بالا شورش دیوانه را

    دل نگیرد یک نفس در سینه گرمم قرار

    تابه تفسیده از خود دور سازد دانه را

    هست زور می کلید خانگی این قفل را

    از برون گر محتسب بندد در میخانه را

    بی سخن، در کوزه لب بسته دارد خامشی

    گر شراب بی خماری هست این میخانه را

    می برد خاشاک اگر از طبع آتش سرکشی

    چوب گل هم می کند عاقل من دیوانه را

    عاشقان را وصل در سرگشتگی باشد که شمع

    مرکز پرگار بال و پر شود پروانه را

    نیست صائب در ترازوی شعورش سنگ کم

    هر که در یک پله دارد کعبه و بتخانه را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha