صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۲۲۱: نیست در طالع قدوم میهمان این خانه را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نیست در طالع قدوم میهمان این خانه را سیل بردارد مگر از خاک، این ویرانه را دست و پا گم کردم از نظاره آن چشم مست من که بر سر می کشیدم این نفس میخانه را این که کردم خرده جان صرف این بی حاصلان می فشاندم در زمین شور کاش این دانه را پنجه مشکل گشا هرگز نمی افتد ز کار هست در خشکی گشایش بیش، دست شانه را شد جهان بر چشم من از رفتن جانان سیاه برد با خود میهمان من چراغ خانه را بحر را موج خطر مانع نمی گردد ز شور می کند ویرانه تر زنجیر این دیوانه را آب در استادگی از سرو یابد فیض بیش چشم حیران قدر داند جلوه مستانه را عاشقان را نیست بر دل، سردی معشوق بار شمع کافوری نسازد دل خنک پروانه را چوبکاری آتش سوزنده را بال و پرست چوب گل سازد دو بالا شورش دیوانه را دل نگیرد یک نفس در سینه گرمم قرار تابه تفسیده از خود دور سازد دانه را هست زور می کلید خانگی این قفل را از برون گر محتسب بندد در میخانه را بی سخن، در کوزه لب بسته دارد خامشی گر شراب بی خماری هست این میخانه را می برد خاشاک اگر از طبع آتش سرکشی چوب گل هم می کند عاقل من دیوانه را عاشقان را وصل در سرگشتگی باشد که شمع مرکز پرگار بال و پر شود پروانه را نیست صائب در ترازوی شعورش سنگ کم هر که در یک پله دارد کعبه و بتخانه را صائب تبریزی