به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را
بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را
سوختم، چند از حجاب عشق دارم زیر لب
چون الف در بسم پنهان مد آه خویش را؟
تا کی از تر دامنی در پرده باشی چون حباب؟
می توان کردن به آهی پاک، راه خویش را
می برد غم ره به سر وقت دل ما بی دلیل
ابر نیسان می شناسد خانه خواه خویش را
تا قد موزون او را در خرام ناز دید
کبک از حیرت فرامش کرد راه خویش را
رو نمی آرد به مهر و ماه تا آیینه هست
می شناسد یار ما قدر نگاه خویش را
رهروی کز راه و رسم دردمندی آگه است
گرد سر چون کعبه گردد سنگ راه خویش را
هر که نیش منت از ارباب همت خورده است
به شمارد از گل مردم گیاه خویش را
این جواب آن غزل صائب که اهلی گفته است
بر فلک هر شب رسانم برق آه خویش را
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.