صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۸۸: حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را سوختم، چند از حجاب عشق دارم زیر لب چون الف در بسم پنهان مد آه خویش را؟ تا کی از تر دامنی در پرده باشی چون حباب؟ می توان کردن به آهی پاک، راه خویش را می برد غم ره به سر وقت دل ما بی دلیل ابر نیسان می شناسد خانه خواه خویش را تا قد موزون او را در خرام ناز دید کبک از حیرت فرامش کرد راه خویش را رو نمی آرد به مهر و ماه تا آیینه هست می شناسد یار ما قدر نگاه خویش را رهروی کز راه و رسم دردمندی آگه است گرد سر چون کعبه گردد سنگ راه خویش را هر که نیش منت از ارباب همت خورده است به شمارد از گل مردم گیاه خویش را این جواب آن غزل صائب که اهلی گفته است بر فلک هر شب رسانم برق آه خویش را صائب تبریزی