کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نیست ممکن بر گرفتن دیده از رویش مرا

    اره گر بر سر گذارد چین ابرویش مرا

    خار و خس را دشمنی چون برق عالمسوز نیست

    آرزو نگذاشت در دل تندی خویش مرا

    می شود صد آه، چون مجمر اگر آهی کشم

    رخنه کرد از بس به دل مژگان دلجویش مرا

    شکوه ها در دل گره زان چین ابرو داشتم

    سرمه گفتار شد چشم سخنگویش مرا

    چون سپند از بزم خود چندان که دورم می کند

    می کشد بی تابی دل همچنان سویش مرا

    طوطی از آیینه می گویند می آید به حرف

    چون به لب زد مهر حیرت، دیدن رویش مرا؟

    آن که چون یوسف به نقد جان خریدارش شدم

    نیست وزن برگ کاهی در ترازویش مرا

    از دم تیغ تغافل روی گردان چون شوم؟

    سیل نتوانست بردن از سر کویش مرا

    سرو بر آیینه ام چون زنگ می آید گران

    هست در مد نظر تا قد دلجویش مرا

    نذر خاک آستانش سجده ای دارم ز دور

    من کیم تا قبله گردد طاق ابرویش مرا؟

    رو نمی گرداند از تیغ تغافل جرأتم

    کز رمیدن رام خود کرده است آهویش مرا

    نیست تنها پیچ و تاب من ازان موی میان

    موی آتش دیده دارد هر سر مویش مرا

    دیگران را گر به کویش پای در گل رفته است

    در دل سنگ است صائب پای در کویش مرا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha