کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تر به اشک تلخ می سازم دماغ خویش را

    زنده می دارم به خون دل چراغ خویش را

    از سیاهی شد جهان بر چشم داغ من سیاه

    چند دارم در ته دامن چراغ خویش را؟

    سازگاری نیست با مرهم ز بی دردی مرا

    می کنم پنهان ز چشم شور، داغ خویش را

    کاروان بی خودی را نامه و پیغام نیست

    از که گیرم، حیرتی دارم، سراغ خویش را

    خاطر مجروح بلبل را رعایت می کنم

    این که می دزدم ز بوی گل دماغ خویش را

    با تهیدستی، ز فیض سیر چشمی چون حباب

    خالی از دریا برون آرم ایاغ خویش را

    گر چه از مستی چو بلبل خویش را گم کرده اند

    می شناسم نکهت گلهای باغ خویش را

    گر چه یک دل گرم از گفتار من صائب نشد

    همچنان در فکر می سوزم دماغ خویش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha