کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کیست که چاره ای کند جانِ به لب رسیده را

    باز به دست ما دهد پایِ دل رمیده را

    کیست که او خبر کند یار مرا ز حال من

    تا به دعا مدد دهد یارِ ستم رسیده را

    هیچ خیال آن پری از نظرم نمی‌رود

    کاج به خواب دیدمی آن به خیال دیده را

    تفِّ سمومِ سینه ام تا به خیال کم رسد

    هر نفس آب می‌زنم صحن سرای دیده را

    باز اگرم به ره بوَد بخت ز خاک کوی او

    سرمه‌ی روشنی کشم دیده ی خون چکیده را

    جان کند و جگر خورد هر که چو من به دستِ خود

    سلسله‌ی ستم کند پای به سر دویده را

    جز به خلافِ اهل دل سیر نمی‌کند فلک

    قاعده نیست راستی این فلکِ خمیده را

    یاد مکن نزاریا عهد گذشته تا دمی

    در حرکت نیاوری درد نیارمیده را

    عمرت اگر وفا کند باز رسی به دوستان

    ور نرسی وداع کن عمر به سر رسیده را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha