کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سرّی که در اوصاف و مقامات جنون است

    از باصره و سامعه و نطق برون است

    در عشق جمالی و کمالی‌ست ولیکن

    آن را نتوان دید و نه دانست که چون است

    جانیّ و دلی هست ولی در ره عشاق

    گر جانست همه آتش و گر دل همه خون است

    در بند وجودی و وجودت عدم توست

    عاشق به کف قدرت معشوق زبون است

    بر عاشق مسکین چه کنی عیب که در عشق

    سرّیست که چون حکم قضا کن فیکون است

    در دارشفایی که بنا کرد محبت

    هر لحظه دوا کم بود و درد فزون است

    از بادیه ی عشق به مقصد نبری راه

    بی درد که دردت به دوا راه نمون است

    با عشق به هم صبر محال است نزاری

    در خلقت ازیرا حَرَکت ضدّ سکون است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha