به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
آخر ای شمعِ روان پروانه ای
چند سوزی خاطرِ دیوانه ای
گر چه ما بر شمعِ رویت سوختیم
شمع را نگریزد از پروانه ای
هیچ نقصانی نباشد شمع را
گر شبی روشن کند ویرانه ای
کی بود حاجت شبِ خلوت به شمع
هر که را باشد چو تو همخانه ای
عقل بر شمعِ جمالِ رویِ تو
همچو مدهوشی ست در کاشانه ای
جانِ من شد در خیالِ رویِ تو
همچو آدم مبتلایِ دانه ای
جز مگر آنچ از تو می گویند نیست
هر چه دیگر نیست جز افسانه ای
دورم از رویِ تو در عینِ هلاک
جان نباشد زنده بی جانانه ای
خود نزاری کیست تا گویند از او
در میان عاقلان دیوانه ای
گردن افرازست و سرکش لیک نیست
زلفِ جانان را گریز از شانه ای
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.