کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نه قرار داده بودی که شبی به خلوت آیی

    بگذشت روزگاری و نیامدی کجایی

    به وصال وعده کردی و دلی که بود ما را

    به امید در تو بستیم و دری نمی‌گشایی

    به سرت که تا به رویت نظری ربوده کردم

    ز دو چشمِ بی‌قرارم بنرفت روشنایی

    به چه خود نگاه دارم که نباشد اختیارم

    که تو آدمی به یک بار ز خود نمی‌ربایی

    وگرت ندیده بودم به صفت شنیده بودم

    که دلِ من از تو می‌داد نشانِ آشنایی

    به خرابه ی فقیران نفسی درآی روزی

    بنشین حکایتی کن که حیات می‌فزایی

    به خلافِ دوستانی و به زعمِ دشمنانی

    که به حُسن بی‌نظیری و به عهد بی‌وفایی

    تو خود از نزاری خود که ترا رسد نپرسی

    نه مکن که عیب باشد که به دوستان نشایی

    کم از آن که آشنایی به سلامِ ما فرستی

    اگرت مجال آن نیست که خویشتن بیایی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha