حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۶۷: نه قرار داده بودی که شبی به خلوت آیی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه قرار داده بودی که شبی به خلوت آیی بگذشت روزگاری و نیامدی کجایی به وصال وعده کردی و دلی که بود ما را به امید در تو بستیم و دری نمی گشایی به سرت که تا به رویت نظری ربوده کردم ز دو چشمِ بی قرارم بنرفت روشنایی به چه خود نگاه دارم که نباشد اختیارم که تو آدمی به یک بار ز خود نمی ربایی وگرت ندیده بودم به صفت شنیده بودم که دلِ من از تو می داد نشانِ آشنایی به خرابه ی فقیران نفسی درآی روزی بنشین حکایتی کن که حیات می فزایی به خلافِ دوستانی و به زعمِ دشمنانی که به حُسن بی نظیری و به عهد بی وفایی تو خود از نزاری خود که ترا رسد نپرسی نه مکن که عیب باشد که به دوستان نشایی کم از آن که آشنایی به سلامِ ما فرستی اگرت مجال آن نیست که خویشتن بیایی حکیم نزاری قهستانی