به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
جمالِ رویِ هم چون آفتابش
شبی گر باز می بینم به خوابش
به شمشیر از منش نتوان جدا کرد
در آغوش ار کشم مستِ خرابش
چه خوش باشد بدان شیرین زبانی
که در شور آورد بر من شرابش
نه آخر زان دهان باشد خوش آید
اگر تلخ است اگر شیرین جوابش
دلم کرده ست دندان بر لبش تیز
به خونِ جانِ خود دارد شتابش
خیالِ قامتش سرویست پیشم
که هست از چشمۀ چشمانم آبش
قرارم نیست بر بی دل ببخشند
که بی دردی نباشد اضطرابش
فراقم هم دری در وصل دارد
زجایی می کشد چندین عذابش
نزاری بس که کانِ جان بکندی
ندیدی رنگ از لعلی مذابش
حسودت بر حماقت می کند حمل
که کوثر می کشد هم چون شرابش
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.