به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
بیش ازینم نشود از تو میسّر به صبوری
گر ترا هست مرا نیست دگر طاقتِ دوری
همچنان من ز نصیحتگر بیهوده ملولم
که تو از صحبتِ بیحاصلِ این بنده نفوری
من اگر با تو نباشم ز خیالم تو نباشی
غایب ای دیده که چون باصره در عینِ حضوری
اگر ایناند رقیبان تو ما را چو غریبان
کام و ناکام بباید شد از این شهر ضروری
سر به بیغوله ما هیچ فرو نایدت آری
منظرت رشک بهشت است و تو خود غیرت حوری
نقشِ دیوار به صورت که تو داری بفریبد
هیچ عیبت نکنم گر به خود از حسن غیوری
شب چو بر بام برآیی و ز برقع به درآیی
همچو انوارِ تجلّی به صفت بر کُهِ طوری
به تماشا به گلستان شو و چادر ز جمالت
باز کن تا نزند لاف لطافت گل سوری
شمع و شاهد به شبِ خلوت ما هر دو تو باشی
که چو خورشید سراپایِ وجودت همه نوری
بوی دودِ نفست راحت روح است نزاری
گو بسوزند چو عودت که بر آتش چو بخوری
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.