به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
به ناموس آتش اندر زن بیار آن آبِ انگوری
که ناممکن بود مستی نهان کردن به مستوری
عسل گر چاشنی کردی حسودم تلخ کی گفتی
که در من میکشد هر دم زبان چون نیشِ زنبوری
بیا ای ساقی و بر نه به دستم تا به سر جامی
حیاتی بخش جانم را که میمیرم ز مخموری
کسی کز دستِ او آمد مرا چندین بلا بر سر
خدایا مبتلا بادا به داغ و دردِ مهجوری
به از می نیست در غربت دمادم مردِ عاشق را
به من ده ساقیا پر کن تو اندک خور که معذوری
بیا ای مطربِ چنگی خلاصم ده ز دلتنگی
که نزدیک آمدهست اینک به لب جانم ز ره دوری
شبِ هجرم نمیآمد به روزِ وصل در خاطر
ز خودرایی و برنایی و نادانی و مغروری
ز غفلت آدمی هرگز به وقتِ راحت و صحّت
ندارند قدرِ آسایش مگر هنگام رنجوری
به فریاد آمدم از دل که در پرواز میآید
چو بلبل در خروش آید سحرگه بر گلِ سوری
بخواهم رفت و با یاران نخواهم مشورت کردن
که نستوه از خرد هرگز نخواهد خواست دستوری
نزاری زاصفهان خواهد به شیرین باز گردیدن
که چون خسرو نمییارد شکر خوردن ز محروری
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.