حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۴۰: به ناموس آتش اندر زن بیار آن آبِ انگوری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به ناموس آتش اندر زن بیار آن آبِ انگوری که ناممکن بود مستی نهان کردن به مستوری عسل گر چاشنی کردی حسودم تلخ کی گفتی که در من می کشد هر دم زبان چون نیشِ زنبوری بیا ای ساقی و بر نه به دستم تا به سر جامی حیاتی بخش جانم را که می میرم ز مخموری کسی کز دستِ او آمد مرا چندین بلا بر سر خدایا مبتلا بادا به داغ و دردِ مهجوری به از می نیست در غربت دمادم مردِ عاشق را به من ده ساقیا پر کن تو اندک خور که معذوری بیا ای مطربِ چنگی خلاصم ده ز دل تنگی که نزدیک آمده ست اینک به لب جانم ز ره دوری شبِ هجرم نمی آمد به روزِ وصل در خاطر ز خودرایی و برنایی و نادانی و مغروری ز غفلت آدمی هرگز به وقتِ راحت و صحّت ندارند قدرِ آسایش مگر هنگام رنجوری به فریاد آمدم از دل که در پرواز می آید چو بلبل در خروش آید سحرگه بر گلِ سوری بخواهم رفت و با یاران نخواهم مشورت کردن که نستوه از خرد هرگز نخواهد خواست دستوری نزاری زاصفهان خواهد به شیرین باز گردیدن که چون خسرو نمی یارد شکر خوردن ز محروری حکیم نزاری قهستانی