به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
می بیار ای غلام حالی می
دفع سرما نمیکنی هی هی
در چنین شب که زمهریرِ هوا
میکند خشک در بدن رگ و پی
بر تنِ هوشیار در حمام
زخمِ سرما بیفسراند خوی
جز به گرمیِ آفتاب قدح
نرود سردی از طبیعتِ وی
به از این کی به کار خواهد شد
کی دهی پس به من نگویی کی
بده آبی که آن کند با من
که کند آتشِ روان با نَی
جانِ شیرین نزاری آوردهست
تا کنی جامِ تلخ بر سرِ وَی
دست او رد مکن بده بستان
بازخر جانِ او به جامی می
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.