کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    اگر چه سوخته‌ام در بلای عشق بسی

    به عمر خود دل ازین سان نداده‌ام به کسی

    چه جان بکندم تا گوهری بدست آرم

    که خاطرم متعلّق نمی‌شود به خسی

    نهان ز خلق نیارم به هیچ کوی گذشت

    چنان که گویی بر پای بسته‌ام جرسی

    مرا ملامت مردم درین بلا انداخت

    که از ملامت مردم بترشدم به بسی

    گرم به تیغ زنند از شکر نپرهیزم

    درین روش نتوان بود کمتر از مگسی

    خطا چه گونه توان رفت، در طریقت عشق

    به روز محتسبی ناظر و به شب عسسی

    در آن وجود که سلطان عشق منزل کرد

    مجال نیست که در سر بماندش هوسی

    به زور و زر که ندارم چه چاره خواهد رفت

    مگر به زاری وزین بیش نیست دست‌رسی

    نزاریا به جفا دل بنه که نتوان رفت

    به خشم از آن که میسر نمی‌شود نفسی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha