کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گر طاقت ما داری در مستی و هشیاری

    ورنه سر خود گیری به زان که دل آزاری

    هر چیز که دانستی هر چیز که ورزیدی

    زان ها همه بازآیی وان ها همه بگذاری

    دم دم دلِ مُشتاقان افتد به دگر جایی

    ما را نبود جایی جز گوشه ی بی کاری

    ره نیست موحّد را در خانقهِ کثرت

    زیرا که بود واحد مفروع ز بسیاری

    این مرتبه گر خواهی کز خویش کنی حاصل

    هرگز نشود الّا از موهبت باری

    تا در طلبِ جانان دل بر نکنی از جان

    مشغول ندارندت الّا به جگر خواری

    زنهار مرو با خود کان جا نرسی وز خود

    صعب است سفر کردن تا سهل نپنداری

    ای خامِ بیفسرده نه زنده و نه مرده

    از دوست نمی گویم از خود چه خبر داری

    تو هیچ نیی وز خود برساخته ای چیزی

    از سر بنهی روزی خودبینی و جبّاری

    غافل منشین چندین مپرست بت سنگین

    در گردنِ تو دینی حقّ است که بگزاری

    تا روز کنی عادت چون سوختگان هر شب

    بر خاکِ درِ تسلیم از دیده گهرباری

    ای عذر پذیرنده خشنود شو از بنده

    بپذیر نزاری را تا چند کند زاری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha