به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
پیر خرابات به من گفت دوش
ای پسر از خویش مگوی و خموش
گر سر ما داری و پروای ما
ناز مکن درد کش و دُرد نوش
سوخته باید که بود مرد کار
خام بود هرکه نخوردهست جوش
ساکن و تن دار و گران بار باش
نی چو سبک مغز برآور خروش
مرد برانداخته دنیا و دین
محرم راز آمد و اسرار پوش
هیچ ندانند و همه مدعی
رای پرستان عبادت فروش
پس رو رندان خرابات باش
باز نمانی ز رفیقان بکوش
شیوه چالاک مجانین خوش است
بی خبر از مصلحت عقل و هوش
ترک زبان آوری و قصه گیر
چشم رضا بر کُن و بگشای گوش
هیچ نیی خواجه نزاری برو
بیش ز ابلیس مگو وز سروش
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.