کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    پیر خرابات به من گفت دوش

    ای پسر از خویش مگوی و خموش

    گر سر ما داری و پروای ما

    ناز مکن درد کش و دُرد نوش

    سوخته باید که بود مرد کار

    خام بود هرکه نخورده‌ست جوش

    ساکن و تن دار و گران بار باش

    نی چو سبک مغز برآور خروش

    مرد برانداخته دنیا و دین

    محرم راز آمد و اسرار پوش

    هیچ ندانند و همه مدعی

    رای پرستان عبادت فروش

    پس رو رندان خرابات باش

    باز نمانی ز رفیقان بکوش

    شیوه چالاک مجانین خوش است

    بی خبر از مصلحت عقل و هوش

    ترک زبان آوری و قصه گیر

    چشم رضا بر کُن و بگشای گوش

    هیچ نیی خواجه نزاری برو

    بیش ز ابلیس مگو وز سروش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha