کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بحر عشق است این و در وی موج بیم و جان

    گرنداری ترک جان باری سر خود گیر هان

    عاشقان در قلزم عشقند و کشتی بر کنار

    تا که را بیرون برد موج هدایت از میان

    طاقت موجی ندارد بد دل و از بس غرور

    در دماغ افکنده چندان باد همچون بادبان

    دوستانش خوار بنمایند خود را و حقیر

    راز خود دارند از کوته نظر دایم نهان

    سلطنت بگذشت کیخسرو جهان بدرود کرد

    هرکس از حکمت نداند تا کجا رفت او چنان

    مرد جانان دوست جان دشمن بود مالاکلام

    بایزیدی یا یزیدی هر دو بودن کی توان

    موسی و چوب و شبان فرعون و چندان سلطنت

    تو ندانی لیک او را حکمتی باشد در آن

    او تواند وانمود آثار صنع از سر غیب

    ورنه هر گز کی توان دادن نشان از بی نشان

    من نخواهم هرگز افکندن سپر از روی عجز

    گرچه هر کس در نزاری می کشد تیغ زبان

    آتشی دارم که میسوزاندم ای خام طبع

    من به دریای محبت غرقه ام تو بر کران

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha