به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
یاد آن وفت که جانانة ما ترسیده
آمدی بر سر من از همه کس دزدیده
در برم بودی تا وقتِ سحر همخوابه
وز رقیبان همه شب بر تنِ من لرزیده
گر بگویم که کدام است چنان دان که دگر
همچو او دیده ی کس دیده نباشد دیده
مردم دیده ی من پیش ندیدهست چو او
باور از دیده گرت نیست بپرس از دیده
اضطرابی که در اعضای من از غیبت اوست
باز اگر در برم آید شود آرامیده
آن محبّت که مرا هست مبدّل نشود
گرچه بسیار بود دورِ زمان گردیده
ای بسا شب که نزاری ز شبِستانِ وصال
یادها کرده و تا روز به خون غلتیده
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.