حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۸۷: یاد آن وفت که جانانة ما ترسیده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یاد آن وفت که جانانة ما ترسیده آمدی بر سر من از همه کس دزدیده در برم بودی تا وقتِ سحر هم خوابه وز رقیبان همه شب بر تنِ من لرزیده گر بگویم که کدام است چنان دان که دگر هم چو او دیده ی کس دیده نباشد دیده مردم دیده ی من پیش ندیده ست چو او باور از دیده گرت نیست بپرس از دیده اضطرابی که در اعضای من از غیبت اوست باز اگر در برم آید شود آرامیده آن محبّت که مرا هست مبدّل نشود گرچه بسیار بود دورِ زمان گردیده ای بسا شب که نزاری ز شبِستانِ وصال یادها کرده و تا روز به خون غلتیده حکیم نزاری قهستانی