کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن را که گمان شود یقینش

    برخاست همه جهان به کینش

    آن را که ز بود خود برون شد

    بر سدره کنند آفرینش

    آن امر که عقل از اوست فایض

    عشق است ولی مگو چنینش

    آن مهر که داشتی سلیمان

    دانی که چه بود بر نگینش

    تو هیچ مباش تا بباشد

    محکوم تو کل آفرینش

    از خویش به در نمی شود عقل

    تا عشق نمی شود قرینش

    جانانه ما وصال کرده ست

    اما تو به چشم خود مبینش

    او را نتوان به چشم شک دید

    الا که به دیده یقینش

    ای باد صبا ز ما فرو گوی

    حرفی به دو گوش نازنینش

    مردیم و ز ما نمی کند یاد

    بر گوی حکایتی از اینش

    چون حلقه رسد مگر به گوشش

    زاری نزاری حزینش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha