به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
به من نظر مکن ای بیخبر به چشمِ قیاس
که سر عشق نهان است بر عوام النّاس
ز سوز برق محبّت فسرده را چه خبر
حدیث عطرفروش است و قصّهٔ کنّاس
گر از جمال سخن هیچش آگهی بودی
که داشتی خبر از سرِّ عشق چون قرطاس
جماعتی که ز مکشوف رازها دارند
دلیر باز نگویند جز به وجهِ هراس
برادران نشنیدی که چون فروماندند
ز رمز یوسف و بربستنِ حدیث به تاس
اگر تتبّع ارباب معرفت خواهی
مقام عشق تهی کن ز کثرت اجناس
نخست تا بشناسی که تو نیی همه اوست
عرض شناختن تست خویش را بشناس
مراد تربیتِ نفسِ آدمی بوده است
ز ابتدا که جهان را نهادهاند اساس
بسی بگویی و از خویش ره برون نبری
مگر که درگذری از سر عقول و حواس
گرفت پور سیاوش به ترک هفت اقلیم
به نیم جرعه که دادندش از خم افلاس
نزاریا چو به مقدور خلق چیزی نیست
همیشه باش به توفیق حق به شکر و سپاس
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.